تا کی ورق ورق کنم این سر رسید را
چون کودکی رسیدن سال جدید را
با دست زیر چانه تو را آه می کشم
چون غنچه ای که آخر اسفند، عید را
برخیز و خاک را بنشان بر عزای باد
کافی ست هرچقدر که رقصانده بید را
با شعر مثل زورقی آشفته کرده ام
آرام روزهای کران ناپدید را
بی شعر شاهی ام که پس از سال ها نبرد
در پیشگاه قلعه نیابد کلید را
چشمت اگر مجال دهد ترجمان شوم
با لهجه صریح تغزل شهید را
علیرضا بدیع
دوست عزیز سلام
وبلاگ خوب و پر محتوایی دارید.بنده از مطالب ان استفاده کردم و لذت بردم در ضمن با اجازه شما وبلاگتان را جزو پیوندهای روزانه ام قرار دادم.شما هم اگر صلاح میدانید به وبلاگ من سری بزنید و اگر صلاح دانستید وبلاگ من را در وبلاگتان با عنوان داستان مردان خدا پیوند کنید.باز هم از شما متشکرم و امیدوارم با ظهور حضرت حجت ابن الحسن همگی در پیشگاه ایشان رو سفید باشیم
دوست شما احمد نصری
«نجات و رهایی بشر در تحقّق زندگی متعالی»
بشر در آستانهی مرگ است. بیمار و گرفتار است. بشر در رنج و سختی است. او در تاریکی و پلیدی است. در خواب و فراموشی است. بشر ضعیف و ناتوان گشته. تنها و سرگردان است. آرام و قرار ندارد. او در اسارت پستیها و در محاصرهی بدیهاست. فساد و انحراف بر انسان تسلّط یافته، و جهل و گمراهیاش عیان گشته. فقر و توهّم زندگیاش را انباشته ساخته. وای بهحالش اگر تأخیر کند و بدابهحالش اگر انکار نماید.
امّا این بشر بیمار و رو به مرگ، این انسان تحقیر شده، خلاصه و چکیدهی آسمانها و زمین است، او محبوب و معشوق خداوند متعال است. او در واقع، کاملترین تجسّم حقیقت و برترین ظهور خداوند است. جهان برای او آفریده شده. او آفریده شد تا حقیقت آشکار شود.
روح خدا، انبیاء و اولیاء حق، همه برای نجات و رستگاری او آمدهاند. ارادهی خداوند زنده و متعال بر این است که او را نجات دهد و تعالی بخشد. این هدف همهی ارواح بزرگ و مقدّس بوده و هست.
باید بشر را از مرگ و هلاکت ظاهری و باطنی رهانید. باید او را از خواب هولناک و غمبار فراموشی حقیقت بیدار کرد و به سوی یگانه حقیقت زندهی هستی، رهنمونش ساخت.
باید او را از وضع ناگوار و رنجبارش نجات داد. چارهای جز رهایی نیست.
زندگی متعالی تحقّق نمییابد مگر با آشکاری حقیقت. رهایی میسّر نیست مگر با وصول به حقیقت بیکران، و خوشبختی و رستگاری نخواهد بود مگر با حضور خداوند و عشق الهی. پس «تسلیم حقیقت یگانه باشید و در حضور خداوند، عاشقانه زندگی کنید».
برگرفته از سخنان استاد ایلیا میم
در کتاب جریان هدایت الهی
www.ostadfatah.com