-
پیرامون نام تو
22 - مردادماه - 1387 12:02
در بهت کلمات گنگ سرگردانم. می خواهم به نام تو با شکوفه های زلال غزل ترانه ای بسازم عاشقانه، سلیس و سبز. می خواهم به خاطر تو همه واژه ها را با حنجره دریا تلفظ کنم، می خواهم آوازهای خسته ماه را با نسیم حنجره تو آشنا کنم. من در حوالی همین اندوه، همین اندوه پر ستاره عاشق شدم; در حوالی همین رؤیا. من حنجره ام را وقف سرودن...
-
پشت درهای سبز انتظار
22 - مردادماه - 1387 12:01
الهی منجی انسان کی آید؟ شراب هستی انسان کی آید ؟ که تنها من نیم آدم سراید قرار و صبر و آرامم کی آید؟ شراب و ساقی جامم کی آید؟ صمیمانه حقیقت را بگویم امید غربت شامم کی آید؟ روزها از پی هم می گذرند، سالها می گذرند و قلب ها در آتش هجرانت می سوزند. کبوترها دیگر نای نغمه خوانی ندارند، دلها دیگرهوس غزل گفتن نمی کنند. دیگر...
-
پروانه گفت ...
22 - مردادماه - 1387 12:00
من گل های زیادی را دیده ام... من گل لاله را می شناسم. گل نسترن را دیده ام. با شقایق دوست بوده ام. با مریم و سوسن و... هم نشین شده ام؛ اما بارها و بارها، به تمامی آنها گفته ام که هیچ کدامشان برای من، گل نرگس نمی شوند. من عاشق دیوانه گل نرگس ام. این را دیگر، همه گل های سرزمین من- همه گل هایی که مرا می شناسند- می دانند....
-
ببخشید! شما محبوب مرا ندیده اید؟
22 - مردادماه - 1387 11:58
سلام خوبی؟ ... خسته ام از »خوبیم و جز دوری تو ملالی نیست«. خسته ام از نامه های »اینجا هوا خوبست و ...« یا »خبرت دهم، اسماعیل دانشگاه قبول شد ...« عادت کرده ایم که بگوییم منتظریم. عادت کرده ایم بعد از هر صلواتمان بگوییم: »... وَ عَجِّل فَرَجَهُم« یا این که بعد از هر نماز دعای فرج را بخوانیم. حتی از روی عادت برای سلامتی...
-
آقای ما !
21 - مردادماه - 1387 13:07
در عبور از گذر لحظه ها، در تپش مدام زمین و نگاه زهرآلود زمان، دستهای ما تو را می طلبد یا مولا! مهر در سراشیب جاده ی عمل زیر چرخهای سنگین ستم له میشود در نبودت! تو ما را رها نخواهی کرد و ما هر روز و هر ساعت و حتی هر ثانیه در آرزوی زیارت رخ چون خورشیدت، دست بر آسمان داریم و در محمل نیاز، از پروردگار بلند مرتبه، ظهور...
-
آقا جان، عاشقانت صبورند ...
21 - مردادماه - 1387 13:07
منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، کسى از قوم خورشید! کسى از نژاد نفس هاى گرم! مردم نیز منتظرند! و غرق در لحظه هاى انتظار، نیازشان را از لابه لاى نفس هاى حیران خود بازگو مى کنند. شقایق ها منتظرند! منتظر کسى که به فرهنگ شبنم ایمان بیاورد. کسى که آیینه هاى مکدر زمانه را در هم بشکند و اشک هاى ارغوانى را از کوچه هاى پریشانى...
-
آرزوهای سپید
21 - مردادماه - 1387 13:07
امروز قصه سفر را از آغاز دوره کردم، از آغاز تا پایان فقط یک خط سرخ بود، به سرخى خون تو که در میان خاطراتم خطى داغ از خود به جا گذاشته است. اما توى این خط داغ، یک دنیا صحبت عاشقانه است که نمى توانم به زیبایى آن چه که هست تفسیر کنم که یک کهکشان آرزوهاى سپید در کالبد دارد. اگر تو شکافى در آن به وجود بیاورى یک آسمان شکوفه...
-
آدینه که می شود
21 - مردادماه - 1387 13:07
بارالها! چگونه باور کنم نبودنش را وقتی که محبت دستی نوازشگر در تار و پود وجودم ریشه می دواند چگونه باور کنم سکوت دریای چشمهایم را وقتی که قایق مهربانیش بی ناخدا در اوج آسمانها به پیش می رود. آدینه که می شود قاصدکهای دلم را روانه آستان دوست می کنم تا پیام آور حضور صدفی باشد که یازده مرواید سبز را با خود به همراه دارد....
-
آمدنم دور نیست
21 - مردادماه - 1387 13:07
باغها را چراغان کنید؛ بوى انار، مشام پرستوها را دیگر نمى گزد. زاغکى، زیر سرو بن خزیده است؛ پیدایش کنید؛ به خم رنگ بیندازیدش، طاووس مى شود. امروز همه از دایره بیرون ترند. (1) کمرها که آلوده صد بندگى بودند، شال همت به خود پیچند که پیچ و تاب راه هنوز بسیار است. تاجهایى که مرداب افکندگى، قى مى کردند، اینک تکه پاره هاى سنگ...
-
از راه می رسی ...
21 - مردادماه - 1387 13:06
تو از راه می رسی، درست هنگامی که دود ستم ها، جهان را سیه چرده و چرکین کرده باشد. توازراه می رسی، درست هنگامی که قبیله ی قبله، قلب های خویش را بر کف دست نهاده و پیش کش راه تو نمایند. تو از راه می رسی، درست هنگامی ک دنیا، دستش را به سوی آمدن تو دراز کرده باشد. تو از راه می رسی، درست هنگامی که هلهله ی همه ی مشتاقان و...
-
ای گنجینه آخری
21 - مردادماه - 1387 13:06
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود. و من در کوچه های سرگردان »غیبت« تو را می جویم شاید مرا به میهمانی نگاهت بخوانی. کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست و برکه کوچک هستی ام به نظاره دریای حضورت. پیکر خسته به خاک نشسته ام را تنها تو و یاد تو به دیار قرار می رساند...
-
فردا دیر است ... !
20 - مردادماه - 1387 13:55
در مورد فلسفه و حکمت غیبت آخرین حجت خدا سخنان بسیاری گفته شده و احتمالات متعددی مطرح گشته است. اما شاید این احتمال که فلسفه غیبت آزمودن مؤمنان و تشخیص مدعیان دروغین پیروی از ولایت و منتظران از ولایتمداران واقعی و منتظران راستین است، از دیگر احتمالات پذیرفتنیتر و نزدیکتر به واقع باشد. کلاس درسی را در نظر بگیرید که...
-
فقط 313 نفر؟
20 - مردادماه - 1387 13:55
چگونگی تسخیر جهان با یاران کم چگونه ممکن است مردم دنیا تسلیم یک جمعیت اندک شوند و از عادات و اخلاق و برنامهها و سنن خود دست بردارند؟ طبق روایات وقتی حضرت صاحب الامر علیهالسلام ظاهر میشوند، نخست سیصد و سیزده نفر از خواص اصحاب آن حضرت در مکه حاضر میگردند و وقتی عده اصحاب و اجتماع کنندگان به ده هزار نفر رسید از مکه...
-
چشم انتظار جانان
20 - مردادماه - 1387 13:55
انسان در زندگی اجتماعی و فردی، مرهون نعمت انتظار است و اگر از انتظار بیرون بیاید و امیدی به آینده نداشته باشد، زندگی برایش مفهومی نخواهد داشت و بیهدف میشود. حرکت و انتظار، در کنار هم میباشند و از هم جدا نمیشوند؛ انتظار علت حرکت و تحرک بخش است. آنچه مورد انتظار است، هرچه مقدستر و عالیتر باشد، انتظارش نیز...
-
تا کی برای چشمت آذین کنم جهان را ؟
17 - مردادماه - 1387 19:15
تا کی برای چشمت آذین کنم جهان را ؟ قلبم شروع کرده عمدأ تکـــــــان تکــــــــان را باران ترانه اش را با لـــحن غــــــــــم نخواند باشد عوض کنـــــی تـــــــــو تقدیر آسمان را این برگه را بگیرید مردودی ام که حتمیست وقتی اشاره کردی پـــــایــــان امتحــــــان را هــــــر و هـــر دقیقه برنامه ام همین است گـــــــم می...
-
برای آخرین موعود
17 - مردادماه - 1387 19:15
مجنــــون تــــر از لیـلـی.لیـلـی تــر از مجنون گــــشتیم دنـــبالـــت.در کــــوه و در هـــامون خـــــواندیم نـــامـــت را.آوازمـــان گـــل کـــرد دیدیم چشمت را.افسون شــــدیـــم افسون یک لحظه می خندیدیم.یک تحظه می گرییم محصول عشق توست.این حـــال دگــرگـــون هــــــر روز مــی خوانیم.قــرآن چشـــمت را فــردا جهان ســبز...
-
مصلح دین خدا
17 - مردادماه - 1387 19:15
ای فروغ روی مــاهت ظلـــمت از عـــالم گرفته چـــون نهان از دیدگانی ، دیدگان ماتــم گرفت منجـــی مستضعفــان ومصلــــح دیـــــن خـــدا قـــوت ایمانی و هـــم جان ز تــو مرحم گرفت ظالــــمان را خصـــم جــانـی برضعیفان یــاوری در دلـــیری و شجاعت بنده ات رسـتم گرفت ای مـــــراددل مـــریـــدان را مــتـرانــــی از درت بیعتت...
-
خورشید پنهان
17 - مردادماه - 1387 19:15
زلــال آینــــــه دارد صفــــــای چشـــــم شهــــلایت روا هـــرگــز مبادا غـــم بـــدان رخســـار گیرایت بــــدان خـــال سیاه بر ان رخ چو ماهت ای دلبــــر هـــزاران دل نمودی صــد هــــزار بـــار گرفــتارت لبــــان می فروشت چون شکر ریزد به هر مجلس بســـی زاهد کند شیدا ، بسی عابد غزلخوانت به زیر افکنده سر نرگس ز شرم از...
-
زمـــزم پنهــــان
17 - مردادماه - 1387 19:15
ای باغبـــان در گلستان ، گل را چــــــرا پنهان کنی چـــــون مااسیر آن گلیم ، از ما چـرا پنهان کنــــی آن گــــل دهد بــــوی خدا ، از ما چــــراباشد جـــدا بـــــــوی خدا را ای خدا ، دیگر چـــــرا پنهان کنـــی در انتــظارش عالمی ،حیـــران ســــرگردان هـــمی آن آیــــت مخزون را ، دیگـــر چـــــرا پنهــــان کـــنی...
-
ای غایب از چشمان ما
17 - مردادماه - 1387 19:15
یارا ببین هجران ما، این درد بی درمان ما، این خار در چشمان ما، وین دیده گریان ما، این کوه غم بر جان ما، دیگر چه باشد آن ما، ای غایب از چشمان ما ای جلوه ای در طورما، ای نور اندر نور ما، نور دو چشم کور ما، عیسای هر رنجور ما، در غربت و مستور ما، پر درد از هجران ما ای غایب از چشمان ما مستی عالم مست تو، هستی عالم هست تو،...
-
آهنگ عود
17 - مردادماه - 1387 19:15
به شام فراقت، زوصلت سرودم نبودی بر من، کنار تو بودم تو غایب زعاشق، کجایی که باشد گواه حضورت، تمام وجودم بدون حضورت، نمازی نخواندم فضا شد معطر، زعطر سجودم دلی را ندیدم، زعشقت نلرزد چو از تو نوشتم، چو از سرودم همیشه همه جا، همه روز و شبها به بامت پریدم، به کویت غنودم نبودی ببینی؟ که پر بودم از تو به گاه پریدن، به اوج...
-
ره دین بیاب از خرد چون سزاست
17 - مردادماه - 1387 19:15
ره دین بیاب از خرد چون سزاست که گیتى بدین ایستادست راست از این پس نباشد پیمبر دگر به آخر زمان (مهدى) آید به در بگوید خط و نامه کردگار کند دین پیغمبرى آشکار بدارد جهان بر یکى دینِ پاک برآرد ز دجّال و خیلش هلاک رسد از آسمان هر پیمبر فراز شوند از پس «مهدى» اندر نماز اسدى طوسى
-
ای شاهد شیرین بیان
17 - مردادماه - 1387 19:15
چشم بدت دور ای پری، کز همگنان والاستی در مکتب افسونگری، بر دلبران استاستی نازم تو را ای نازنین، فخر زمان، مهر زمین شرمنده ماهت از جبین، در عالم بالاستی ای شاهد شیرین بیان، آهوروش، نازک بیان در بین حوری منظران، بی تالی و همتاستی مویت سمن، رویت چمن، خلقت نکو، خلقت حسن مست از نگاهت مرد و زن، هر دل تو را جویاستی ...ز آن...
-
باز آی که باز آید
17 - مردادماه - 1387 19:15
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست مست از می و میخواران از نرگس مستش مست در نعل سمند او شکل مه نو پیدا وز قد بلند او بالای صنوبر پست شمع دل دمسازان بنشست چو او برخاست وافغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست گر غالیه خوشبو شد در گیسوی او پیچید ور وسمه کمان کش گشت در ابروی او پیوست آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست وز...
-
ای عاشقان
17 - مردادماه - 1387 19:15
ای عاشقان، ای عاشقان، جان میرسد، جان میرسد مهری درخشان میدمد، ماهی فروزان میرسد آید نوای کاروان، بر گوش جهان کان دل ستان تا دل ستاند زین و آن، اینک شتابان میرسد رخسار ماهش را ببین، زلف سیاهش را ببین برق نگاهش را ببین، یوسف به کنعان میرسد ساقی ببخشا جام را، از باده پر کن کام را گو باز این پیغام را، پیمانه گردان...
-
برو بباغ و به گلها سلام ما برسان
17 - مردادماه - 1387 19:15
برو بباغ و به گلها سلام ما برسان به نسترن ! به شقایق پیام ما برسان به سروها، به سمنها، به یاسهای سپید درود و تهنیت و احترام ما برسان به ضیمران که زندچنگ در سلاسل بید اطاعت و ادب و التزام ما برسان به هرکجا شنوا گوش التفاتی بود به وجه خیر و سلامت کلام ما برسان به خوشههای اقاقی، به شاخههای تمشک به اعتبار...
-
بازآ که دل هنوز به یاد تو دلبر است
17 - مردادماه - 1387 19:15
بازآ که دل هنوز به یاد تو دلبر است جان از دریچه نظرم، چشم بر در است بازآ دگر که سایه دیوار انتظار سوزندهتر ز تابش خورشید محشر است بازآ، که باز مردم چشمم ز درد هجر در موج خیز اشک چو کشتی، شناور است بازآ که از فراق تو ای غایب از نظر دامن ز خون دیده چو دریای گوهر است ای صبح مهر بخش دل، از مشرق امید بنمای رخ که طالعم از...
-
صبح وصل
17 - مردادماه - 1387 19:15
دور از روی تو ای جان تا به کی؟ زآتش عشقت گدازان تا به کی؟ گل عذارا برامید صبح وصل مبتلای شام هجران تا به کی؟ تو به هر جمعی چو شمعی جلوهگر من به کنج غم، پریشان تا به کی؟ در خم چوگان زلفت ای صنم همچو گوی افتان و خیزان تا به کی؟ از حجاب زلف بنما روی خویش ماه اندر ابر، پنهان تا به کی؟ کن زمی شیرینم ای ساقی مذاق تلخ...
-
شتاب کن موعود
17 - مردادماه - 1387 19:15
غزلتر ازغزل انتظار من، برگرد ابر ستاره شبهای تار من، برگرد کرشمهای کن و چشمی خمار و در عوضش تمامی هستی و دار و ندار من، برگرد میان گردو غبار گمان، ترک برداشت فسیل باور ایل و تبار من، برگرد ... کجاست شطح دو تار نگاه مشرقیات؟ که پینه بسته گلوی سه تار من،برگرد بیا به یاری این پای ناتوان، افسوس پر از گناه شده کوله بار...
-
صد هزاران اولیا، روى زمین
17 - مردادماه - 1387 19:15
صد هزاران اولیا، روى زمین از خدا خواهند مهدى را یقین یا الهى، مهدیم، از غیب، آر تا جهان عدل گردد آشکار اى تو ختم اولیاى این زمان وز همه معنى نهانى، جانِ جان اى تو هم پیدا و پنهان آمده بنده «عطار»ت ثنا خوان آمده شیخ عطار نیشابورى