گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

گل نرگس

گل نرگس - مهدویت - شعر - عکس - مقاله - حکایت - نوشته ادبی و ... حضرت مهدی (عج)

شرح تشرّف آیت الله اصفهانی به محضر امام زمان(عج)

مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) از آیات و مراجعی بود که بی واسطه به فیض ملاقات حضرت مهدی، صاحب الزمان ارواحنا له الفداه مشرف شده بود. علامه حاج سید محمد حسن میرجهانی طباطبایی، صاحب تألیفات مفید که از خواص اصحاب ایشان بودند حکایت کرده اند که: 

روزی ما در منزل سید ابو الحسن اصفهانی نشسته بودیم بسیاری ازآقایان دیگر هم بودند ازجمله : سید ابو القاسم اصفهانی مترجم عروه الوثقی - شیخ محمد کاظم شیرازی - خلخالی بزرگ - سید محمد پیغمبر - دامادهای مرحوم سید ابو الحسن ( سید میر باد کوبه ای و آسید جواد اشکوری ) نیز حضور داشتند .

ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن تر بود در«مقام حجت» تابش کرد و صیحه پدرم به صدای عجیبی بلند شد. یک صیحه زد و صدایش خاموش شد.

در آن هنگام یک پستچی آمد و یک پاکت نامه به دست سید ابو الحسن داد. ایشان نامه را باز کردند و در داخل آن دو ورقه بود یک ورقه اشعار شخصی سنی(1) بود در ردّ اعتقاد به وجود حضرت مهدی(عج) که برای صاحب نامه فرستاده بود و ورقه دیگر نامه ای بود که نویسنده آن درباره اعتقاد شیعه به مهدی ( ع ) از مرحوم سید دلیل و استدلال خواسته بود. مرحوم سید نامه را خواندند و خندیدند . سپس آن نامه را به صدای بلند خواندند . نامه از طرف بحر العلوم یمنی(2) بود و دلیلی برای وجود امام زمان در خواست کرده بود . مرحوم سید ابو الحسن همان وقت جواب نامه او را نوشتند و در ضمن نوشتند :« شما به نجف مشرف شوید تا من امام زمان ( ع ) را به شما نشان بدهم !» نامه را مهر کردند و به دامادشان سید جواد اشکوری دادند و فرمودند: ببر در پست بینداز. دو ماه از این قضیه گذشت .. شبی بعد از این که سید ابو الحسن در صحن امیر المؤمنین نماز مغرب و عشاء را خواندند یکی از شیوخ عرب به نام شیخ عبد الصّاحب آمد و به ایشان گفت : « بحر العلوم یمنی به نجف آمده است و در محله فلان جا منزل کرده است .» سید ابو الحسن فرمودند : « باید همین حالا به دیدنش برویم .» ایشان همراه با عده ای از علماء برای دیدن بحر العلوم حرکت کردند . دامادهایشان و پسرشان سید علی هم همراهشان بودند. ما هم رفتیم .بالاخره وقتی رسیدیم و تعارف به عمل آمد بحر العلوم یمنی شروع به صحبت در آن زمینه کرد. سید ابو الحسن فر مود: الان وقت صحبت کردن نیست چون من عجله دارم . فردا شب برای شام به منزل ما بیایید تا آنجا با هم صحبت کنیم. سپس مرحوم سید برخاستند و همه با هم به منزل بازگشتیم. فردا شب، بحر العلوم با پسرش سید ابراهیم به منزل سید ابو الحسن آمدند . پس از صرف شام سید خادمشان را صدا زدند و فرمودند : مشهدی حسین ! چراغ را روشن کن می خواهیم بیرون برویم . ( در آن زمان برق نبود و باید با چراغ فانوس بیرون می رفتند.)

چهارماه بعد زوّار یمنی به نجف آمدند و پول های زیادی برای سید ابو الحسن آوردند به همراه نامه ای که سید بحر العلوم توسط زوّار به حضور سید فرستاده بود و و از او تشکر و قدردانی کرده بود و نوشته بود : «از برکت عنایت و هدایت شما تا کنون دو هزار و اندی از مقلّدین من شیعه دوازده امامی شده اند.»

حسین آماده بیرون رفتن شدند. ما هم خواستیم همراه آنان برویم اما ایشان فرمودند: « نه هیچکدامتان نیایید.» هرچهار نفر آنها بیرون رفتند و چون تا برگشتن آن ها زمان زیاد گذشت، ما آن شب نفهمیدیم که کجا رفتند. فردا صبح از سید ابراهیم پسر بحر العلوم یمنی سوال کردیم : دیشب کجا رفتید؟ سید ابراهیم خندید و با خوشحالی گفت : « الحمد لله استبصرنا ببرکه الامام السید ابو الحسن »؛ ما به برکت امام سید ابو الحسن شیعه شدیم. گفتیم : کجا رفتید؟ گفت: «رحنا بالوادی مقام الحجه» در وادی السّلام به « مقام حجت علیه السّلام» رفتیم. وقتی به اطراف مقام رسیدیم سید ابو الحسن چراغ را از خادمشان گرفتند و گفتند : اینجا بنشین تا ما بر گردیم . مشهدی حسین همانجا نشست و ما سه نفر وارد مقام شدیم. وقتی در فضای مقام داخل شدیم سید چراغ را زمین گذاشتند و کنار چاه رفتند و وضو گرفتند و داخل مقام شدند و ما بیرون مقام قدم می زدیم . سپس سید ابو الحسن مشغول نماز شدند. پدرم چون معتقد به مذهب شیعه نبود لبخند می زد و می خندید. ناگهان صدای صحبت کردن بلند شد. پدرم با تعجب به من گفت: کسی اینجا نبوده است ! آقا با چه کسی صحبت می کند؟! دو سه دقیقه صدای صحبت ها را می شنیدیم اما تشخیص نمی دادیم که صحبت درباره چیست. هیچ یک از مطالب مشخص نبود.

ناگهان سید صدازد: «بحر العلوم ! داخل شو» پدرم داخل شد. من هم خواستم به داخل مقام بروم اما سید فرمود: « نه تو نیا!» باز به قدر چهار پنج دقیقه صدای صحبت می شنیدم اما صحبت هارا تشخیص نمی دادم. ناگهان یک نوری که از آفتاب روشن تر بود در«مقام حجت» تابش کرد و صیحه پدرم به صدای عجیبی بلند شد. یک صیحه زد و صدایش خاموش شد. سپس سید ابو الحسن صدازد: سید ابراهیم ! بیا پدرت حالش بهم خورده است. آب به صورتش بزن و شانه هایش را بمال .آب به صورتش زدم و شانه هایش را مالیدم پدرم چشمهایش را باز کرد و با صدای بلند گریه می کرد. بی اختیار از جا بلند شد و روی قدم های سید ابو الحسن افتاد و پاهای سید را می بوسید و دور سیّد طواف می کرد و می گفت: « یا بن رسول الله ! یابن رسول الله ! یابن رسول الله ! التوبه ! التوبه ! التوبه !»

مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) از آیات و مراجعی بود که بی واسطه به فیض ملاقات حضرت مهدی، صاحب الزمان ارواحنا له الفداه مشرف شده بود.

پس از آن سید ابوالحسن مذهب شیعه را به او تعلیم دادند و او شیعه شد و من هم شیعه شدم. به هر حال این قضیه گذشت و بحرالعلوم هم به یمن بازگشت . چهارماه بعد زوّار یمنی به نجف آمدند و پول های زیادی برای سید ابو الحسن آوردند به همراه نامه ای که سید بحر العلوم توسط زوّار به حضور سید فرستاده بود و و از او تشکر و قدردانی کرده بود و نوشته بود : «از برکت عنایت و هدایت شما تا کنون دو هزار و اندی از مقلّدین من شیعه دوازده امامی شده اند.»(3)
...................
پی نوشت ها:
1- در زمان مرجعیت سید او الحسن اصفهانی یکی ازعلمای اهل تسنّن بغداد 16 بیت در مذمت شیعیان سروده بود و در آن ها اعتقاد شیعیان به امام زمان (عج) را مورد استهزاء قرار داده بود . او نوشته بود که شیعیان انتظار دارند که مهدی از سرداب بیرون بیاید. او این اشعار را برای بعضی از علمای نجف و از جمله آن ها برای شیخ محمد حسین کاشف الغطاء فرستاده بود و مرحوم کاشف الغطاء در جواب آن شانزده بیت 160 بیت بر همان وزن سروده بود و در آنها اسامی علمای سنّی که قایل به امامت و مهدویت هستند و اسامی کتاب های آن ها را ذکر کرده بود.
2- او یکی از علمای زیدیّه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر علیه السلام را انکار می کرد و با علماء و مراجع شیعه آن روز مکاتبه می کرد و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان می خواست. علماء بزرگوار از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل می کردند؛ ولی وی قانع نمی شد و می گفت: من هم این کتب را دیده ام. تا اینکه برای آیت الله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست.
3- به نقل از: کتاب گنجینه دانشمندان ازشیخ محمد شریف رازی جلد اوّل.


سایت موعود

حادثه ای ناگهان

در وا کن و به این قفس مرده جان بده 
                                       دیوارها و فاصله ها را تکان بده
ما را ز دست زندگی بی امان بگیر
                                 ما را به دست حادثه ای ناگهان بده
تا باورت کنند چو فواره ای بلند
                                خود را به تشنگان تماشا نشان بده
بر هرچه قاب پنجره رو به آفتاب
                                سهمی ز نور، تکه ای از آسمان بده
«زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول»
                             این سفره های واشده را آب و نان بده
عبدالجبار کاکایی

آبشار نقره‌ای

صدای زیبای آبشار نقره‌ای را با همین گوش‌های تیزم می‌شنوم. گویی که قطره قطره‌اش برایم حکم یک دریا دارند، صدایشان کردم آمدند و برایم یک جام از آب گوارا آوردند. 
گفتم: مگر خودتان تشنه نیستید گفتند ما سیرابیم، اما تو هنوز رودخانه دلت کویر است، لیوان را گرفتم، نوشیدم آن را، گوارا بود و به دلم نشست و در همان لحظه دیدم صدایی دگر نمی شنوم، هر چه نگاه کردم آن همه قطرات آب را ندیدم، گفتم خدایا چرا اینگونه مرا تنها گذاردند؟ چرا اینگونه سیراب شدم، اما مرا خواب کردند و رفتند، صدایی شنیدم، به سویش دویدم و رسیدم، آری، آری، این همان آبشار است و رفتم یک لیوان را در کنار سنگ‌ریزه‌های آبشار دیدم، دویدم، دویدم، آنقدر که دوباره تشنه شدم اما دیدم نوری کنارم ایستاده، گفتم که هستی!
گفت: همان کسی که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته‌ای. 
گفتم من لیاقت ندارم، چرا سراغم آمدی؟ 
گفت: پاک است دلت، اینگونه مگذار آلوده شوند، گفتم: چگونه؟ 
گفت مرا طلب کن، صدایم زن، 
گفتم نمی‌رسد صدایم به گوشت، گفت رسیده، اما نه با آن لحنی که باید مرا طلب کنی. 
گفتم عشقم را چه کنم، گفت: عاشق باش، اما آنگونه که خودت می‌گویی بر سر جاده انتظار منتظرش باش. 
این را گفت و از جلوی چشمان سیاهم محو شد.
فاطمه مردانی (ساغر)

او چه خواهد کرد ؟!

در ادامه مقاله هفته گذشته که در مورد شناخت امام زمان(عج) تقدیم شما بزرگواران گردید اینک می خواهیم بدانیم مولای ما آنگاه که از پس پرده غیبت رخ نمایان نمود، چه خواهد کرد ؟!

قیام ، تأمین حکومت و گسترش عدل
آنچه از روایاتی که مربوط به برنامه بقیه الله (أرواح من سواه فداه) برمی آید، آن است که آن سه مرحله است؛ چون وجود مبارک ولی عصر (أرواحنا فداه) مظهر این نام مقدّس خداست که قیام را به همراه دارد، یکی از اسمای حسنای خداوند همین اسمی است که دیانت به او قیام دارد. خدا قیام دارد. اولین کار قیام خدا نشر توحید است، بعد تأسیس حکومت قسط و عدل است، بعد گسترش قسط و عدل در جوامع انسانی است. مطلب اوّل در سوره مبارکه آل عمران بیان شده است که شهدالله أنه لا اله الا هو الملائکه و اولوا العلم قائماً بالقسط (1). خدا که قائم بالقسط است، شاهد بر توحید است. زیرا در جهان چون قسط و عدل و نظم نیست، پس بیش از یک مبدأ حاکم نیست، بیش از یک مبدأ آفریدگار و پروردگار نیست! این قیام به قسط که سند وحدانیت و نشر توحید است، اولین برنامه ولی عصر (ارواحنا فداه) است.
اگر قوانین حق بود، اگر دستگاه قضایی حق بود، دستگاه اجرایی حق بود، توده مردم هم حق پذیرند و به حق عمل می کنند. اینجاست که آیه سوره مبارکه حدید جامه عمل می پوشد که «لیقوم النّاس بالقسط؛ تا مردم عدالت را برپا دارند.» همه مردم می شوند قائم بالقسط؛ اما تحت رهبری کسی که مظهر قائماً بالقسط است و آن وجود مبارک ولی عصر است.
ظلم، جرم اعتقادی و ظلم شرکی و فکری است. فرمودند: روزی می رسد که هیچ کس نمی تواند بگوید الله، مگر مستخفیاً( در خفا و پنهانی)؛ در پنهان می گوید:لا اله الاالله. آنچه در آشکار و در همه جا حاکم است، شرک است و شرک ظلم عظیم است. این ظلم اعتقادی که جهان گستر شد، با ظهور ولی عصر (ارواحنا فداه) رخت برمی بندد و آن قسط و عدل و قیام به قسط و عدل توحیدی منتشر می شود و بشریت به عدل وحدانیت و. توحید می رسند و به قسط توحید بار می یابند. سراسر عالم را لااله الاالله احاطه می کند و در چهره پرچم پرافتخار ولی اش نوشته است: البیعة لله؛« بیعت برای خداست.» این اولین ظهور قیام آن حضرت است که او قائم بالقسط است و مظهر این نام مبارک است و آن شرک و ظلم شرکی را برمی دارد و عدل توحیدی را به عنوان بهترین عقیده گسترش می دهد. وقتی مردم را موحّد کرد، به فکر تاسیس حکومت اسلامی است. چون وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض؛ « خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند وعده داده است که حتما آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد»(2). وعده خدا آنگاه انجام می شود که وجود مبارک ولی اش حکومتی تشکیل می دهد براساس البیعه لله که این حکومت به نام دولت حق است.
ازامامان معصوم (علیهم السلام) رسیده است: روزگاری می رسد که جهان پر از جور و ظلم می شود. و منظور از جور و ظلم، جرم اعتقادی و ظلم شرکی و فکری است.
حضرت صاحب الزمان وقتی هم که متولد شد، «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض؛ و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست‏شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث [زمین] کنیم»(3) را قرائت کرد. اینها که مستضعف در زمین اند، عظیم در ملکوت اند! اینها مستضعف نیستند نزد فرشته ها البتّه آن ها مستضعف در زمین اند. این مستضعفان در زمین وارثان الهی اند، از طرف خداوند متعال به امامت و رهبری بار می یابند و خداوند همان طوری که با بعثت و رسالت و نبوت بر مؤمنین منت نهاد؛« لقد منّ الله علی المومنین؛ و خداوند (با بعثت پیامبر) بر مؤمنین منّت نهاد.» (4)، با امامت خاتم اوصیاء وخاتم اولیاء بر مؤمنین منت می نهد: «و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض ونجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین؛ و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست‏شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث [زمین] کنیم و ایشان را پیشوا و وارث قرار دهیم.» این امامت است که همتای آن نبوت و رسالت است و مایه منّت. منّت آن نعمت عظمی است که حملش و هضمش دشوار است! این دومین مطلب و برنامه وجود مبارک ولی عصر که براساس این آیه عمل می کند: «الذین ان مکّناهم فی الارض اقام الصلاة و اتوا الزّکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبة الامور؛ کسانى که اگر آنان را در زمین قدرت بخشیم نماز به پا مى دارند و زکات مى دهند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و عاقبت کارها از آن خداوند است. (5) حکومت، حکومت قسط و عدل است.
حال اگر هیئت حاکمه حق بودند، اگر قوانین حق بود، اگر دستگاه قضایی حق بود، دستگاه اجرایی حق بود، توده مردم هم حق پذیرند و به حق عمل می کنند. اینجاست که آیه سوره مبارکه حدید جامه عمل می پوشد که «لیقوم النّاس بالقسط؛ تا مردم عدالت را برپا دارند.» (6). همه مردم می شوند قائم بالقسط؛ اما تحت رهبری کسی که مظهر قائماً بالقسط است و آن وجود مبارک ولی عصر است.(7)
ادامه دارد...
..............
پی نوشت:
1- آل عمران/18
2- نور /55
3- قصص/5
4- آل عمران/164
5- حج/41
6- حدید/3

7- بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی در نیمه شعبان به نقل از روزنامه کیهان با تصرّف


رادفر - کارشناس دین و اندیشه


چشمت اگر مجال دهد

تا کی ورق ورق کنم این سر رسید را

                               چون کودکی رسیدن سال جدید را

با دست زیر چانه تو را آه می کشم
                            چون غنچه ای که آخر اسفند، عید را
برخیز و خاک را بنشان بر عزای باد
                           کافی ست هرچقدر که رقصانده بید را
با شعر مثل زورقی آشفته کرده ام
                                          آرام روزهای کران ناپدید را
بی شعر شاهی ام که پس از سال ها نبرد
                                      در پیشگاه قلعه نیابد کلید را
چشمت اگر مجال دهد ترجمان شوم
                                       با لهجه صریح تغزل شهید را

علیرضا بدیع

ای بی هیچ فاصله !

ای عزیز بزرگوار! همواره کبوترانه نگاهت می کنم و با اشتیاق، دانه دانه محبت تو را می چینم. یاد تو، پر پروازم می دهد. نامت، آوازم می دهد! ذکر فضایل تو، مرا به سرآغازهای نیکو، رهنمون می شود. دلم اسیر مهر تو می شود، یک آسمان ستاره شادی، در کهکشان وجودم سوسو می زند. هر دم، از خورشید وجود تو، که گرمابخش دلهای همگان است،نیرو می گیرم و به اوج آسمان معنا راهی می شوم!
ای امید همه! ای بلندترین زمزمه! ای بی هیچ فاصله! ای زداینده هر چه واهمه! به راستی که هر کس از برکت نگاه تو بگریزد، در انجمادی تیره و در انزوایی سرد و ساکت محبوس می ماند. هر که از تو دوری کند، دیر یا زود، باید از خاکستر اشتباه تیره خود فرارکند و با تن شویه در اقیانوس رحمت تو قرار بیابد. هر کس پریشان محبت تو شود، پشیمان نخواهد شد!
ای آسمان بلند فضیلت! ای بلندای عظمت! ای راهنمای سبز حقیقت! ای ژرفای هستی و طراوت! یاد و نام تو، برترین و زیباترین گلی است که دردلهای مومنان می روید. گلی که هیچ گاه پژمردگی ندارد. گل خوشبویی که تا ظهور خورشید رویت، هماره می پاید.

عشق تو در دلهای ما، مستدام باد!


جواد نعیمی